جدول جو
جدول جو

معنی مجال دادن - جستجوی لغت در جدول جو

مجال دادن
فرصت دادن، وقت دادن
تصویری از مجال دادن
تصویر مجال دادن
فرهنگ فارسی عمید
مجال دادن(یِ شُ دَ)
فرصت دادن:
به مجرمان در بیگانگی مزن زنهار
مجال رخنه به ناموس اتحادمده.
طالب آملی (از آنندراج).
، جولانگاه دادن. میدان دادن:
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی.
سعدی.
عزت فردانیت و قهر وحدانیت او غیر را در وجود مجال نداده. (مصباح الهدایه چ همایی ص 22)
لغت نامه دهخدا
مجال دادن
زمان دادن پروا دادن فرصت دادن وقت دادن
تصویری از مجال دادن
تصویر مجال دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مجال دادن
فرصت دادن، مهلت دادن، وقت دادن
متضاد: مجال یافتن، امکان دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثال دادن
تصویر مثال دادن
فرمان دادن، برای مثال گر مثالم دهد به معذوری / تا به خانه شوم به دستوری (نظامی۴ - ۶۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
وقت داشتن، فرصت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن، برای مثال چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵ - ۸۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: و آنچه هیچ پادشاه را میسر نشد از مصاف دادن وکشتن او را میسر ببود
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان دادن فرمان دادن: گر مثالم دهد بمعذوری تا بخانه شوم بدستوری... (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدال دادن
تصویر مدال دادن
نشان دادن نشان بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
بوختن رستار کردن بژنیدن رهاندن نجات بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجالت دادن
تصویر خجالت دادن
چکساندن شرماندن
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدن، جزای عمل بدرا دادن گوشمالی دادن: او را مالش دادم تا دیگر بهیچ مشتهی نکند. چنانت دهم مالش از تیغ تیز که یا مرگ خواهی زمن یا گریز. (نظامی آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجال داشتن
تصویر مجال داشتن
پروا داشتن فرصت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
((~. دَ))
مالیدن، تنبیه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاف دادن
تصویر مصاف دادن
((مَ فّ. دَ))
جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثال دادن
تصویر مثال دادن
((مِ. دَ))
فرمان دادن
فرهنگ فارسی معین
امر دادن، امر کردن، دستور دادن، فرمان دادن، حکم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
License, Charter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
Rub
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
Rescue, Salvage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
арендовать , лицензировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
терти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
рятувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
орендувати , надавати ліцензію
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
тереть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
спасать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
ratować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
wynajmować, licencjonować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
pocierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
chartern, lizenzieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مالش دادن
تصویر مالش دادن
esfregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
resgatar, salvar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
alugar, licenciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجوز دادن
تصویر مجوز دادن
charteren, licentiëren
دیکشنری فارسی به هلندی